Blogfa - bastanshenasi1386.blogfa.com - همراه آفتاب
General Information:
Latest News:
فروغ فرخزاد 14 Feb 2013 | 01:20 pm
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود ن...
Untitled 4 Jan 2013 | 01:24 pm
نیست در شهـــــــــــر نگاری که دل ما ببـرد بختــــــــم ار یار شود رختـــــــم از اینجا ببرد کو حـریفی کش سر مست که پیش کرمش عاشق سوختـــــــــــه دل نام تمنــــــــا ببرد در خیال اینهـــــــــم....
محرم 16 Nov 2012 | 11:23 pm
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره ب...
Untitled 23 Oct 2012 | 03:20 am
خورشید خانم آفتاب کن یه مشت برنج تو آب کن ابر و ببر کوه سیا آفتابو ببر به شهر ما به حق نور مصطفی به حق گنبد طلا خورشید خانم آفتاب کن از کتاب جم جمک برگ خزون
Untitled 28 Sep 2012 | 04:26 pm
شد خزان شعر: رهي معيري شد خزان گلشن آشنايي بازم آتش به جان زد جدايي عمر من اي گل طي شد بهر تو وز تو نديدم جز بد عهدي و بي وفايي با تو وفا کردم ، تا به تنم جان بود عشق و وفا داري ، با تو چه دارد سو...
Untitled 26 Aug 2012 | 11:41 am
از سبز به سبز من دراین تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی ام را بچرد من دراین تاریکی امتداد تر بازوهایم را زیر بارانی می بینم که دعاهای نخستین بشر را ترکرد من در این تاریکی درگشو....
Untitled 25 Aug 2012 | 10:20 pm
قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخو...
Untitled 6 Aug 2012 | 09:23 pm
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند. به تن لحظه خ...
Untitled 27 Jul 2012 | 10:06 am
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
Untitled 1 Jul 2012 | 02:54 am
گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مشکی يا عبیری كه از بوي دلآويز تو مستم بگفتا من گِلی ناچيز بودم ولیكن مدتی با گُل نشستم کمال همنشين در من...