Blogfa - dobareman.blogfa.com - من و تو تا همیشه
General Information:
Latest News:
Untitled 17 Dec 2008 | 04:09 am
برف میبارد و حسی سپید و بکر مرا بسوی تو میکشاند همچون الماس برفی روی هرم یاد عاشقانه هایمان اب میشوم چقدر زلال ومیچکم روی حسرت بوسه های ناتمام ................... برف میبارد ارام و صبور و تنها جای پای...
Untitled 7 Nov 2008 | 09:37 am
یادت میاید غروب یک روز پاییز بوداسمان ابرهایش را تا سر شانه هایم فرود اورد شانه هایم خیس شد خیس باران گونه هایم نیز خیس اشک خیس اولین باران اولین پاییز خیس اخرین دیدار اخرین..........!صبا
قصه تکراری 30 Oct 2008 | 04:40 am
در این انقباض مه الود ثانیه ها میتوان برگشت به سایه روشن یادها و نگاهها .... اما دیگر برای این بازگشتهای بیحاصل نه پایی است و نه خیالی!!! حالا من و تو تا همیشه در این شبهای ناتمام درد اور میگریزیم...
حسرت 6 Oct 2008 | 10:58 pm
پیشتر گفتم رقص اشکهایم را نگه دار برای روز مبادا برای روزهای ترک خورده و لبریز از خشکسالی یادت میاید....... ؟! حالا تو میدوی در این برهوت بی سرنوشت وچنگ میزنی بوته های خشک بی ریشه را و اما اسمان تهی ت...
Untitled 14 Sep 2008 | 01:33 pm
روي تپه اي شني نشسته ام فرو رفته در خودم و تنهايي لحظه هاي بي تو دانه هاي شن ميشود و شنها از لابلاي انگشتانم فرو ميريزد غروب است و خورشيد ميرود تا دمي بخوابد سايه ام روي زمين چه سياه است مثل ...
Untitled 12 Aug 2008 | 06:20 am
بهانه زیبای با تو بودن را قطره بارانی میشوم زلال روی سبزترین برگ درخت بیشه رها در دل جویباری به روشنایی چشمان تو تا عمق ریشه های درخت تا ته سنگریزه های غربت خاک....... جدا میشوم از اینهمه عزلت واژه ه...
پیکر خاموش 4 Aug 2008 | 12:22 am
غنچه های یک غربت به خواب رفته پوشیده در ارزوی بر باد رفته شکفتن بی تماشا بی نگاه بی جنبش نه فرازی نه فرودی نه نسیمی تنها در کویر زمان و نه حتی افسانه پر پر شدن در پندار باد پیچیده در درخت کهنسال سکوت....
مسافر مرگ 29 Jul 2008 | 02:43 am
اسمان روزهایش به رنگ چشمانش شده بود : سیاه سیاه سیاه بی ستاره بی شهاب بی مهتاب و بی فروغ! اندوه در گوشش لا لایی میخواند و فواره سکوت در دلش تا اسمان تا طاق فلک میرفت. شکوه از نگاهش ریخته بود و صدایش ف...
پیوند 20 Jul 2008 | 07:43 am
شب و سکوتی سنگین ماه خموش و ستاره ها در خواب من اما بیدار و دلم بیتاب چشمانم خیس و گونه هایم تبدار . از هجوم تاریکی و سکوت سقف اتاق تکان میخورد و صدای عقربه های ساعت شماطه دار میکشاندم به امتداد شب به...
Untitled 8 Jun 2008 | 12:35 am
شباهنگام که ستارگان در اغوش سیاه اسمان میاسایند چشمانم با روئیای زیبای بودنت گرم میشود تا اوج درخشش ماه پر میزنم رها در بیکرانگی وسیع اسمان اغوشم نبودنت را فریاد میزند تو همچون پرنده با یک نگاه از سرش...