Blogfa - faryad-biseda.blogfa.com - فرياد زير آب

Latest News:

ماه... 8 Sep 2010 | 06:27 pm

سرد بود.. سرد سرد.! اونقدر سرد که هیچ چیز رو حس نمی کردم.. هیچ صدایی نمی اومد.. تا چشم میدید خاک بود و سنگ.. فقط ماه پیدا بود. یه لحظه بهش نگاه کردم. نور ماه افتاده بود روی یه جاده خاکی.. پشت ...

من ايرانيم 2 May 2010 | 12:57 pm

حدود سال هاي 55 تا 56 سفري به فرانسه داشتم سفر كاري بود شب اول وقتي به آنجا رسيدم به يك رستوران رفتم سره ميزي نشستم پيش خدمت اومد به من خيره شده بود تا حدودي زبان فرانسوي بلد بودم از من پرسيد...

شهر 16 Apr 2010 | 02:50 pm

 شهر پيدا بود: رويش هندسي سليمان،آهن،سنگ. سقف بي كفتر صد ها اتوبوس گل فروشي گل هايش را مي كرد حراج در ميان دو درخت گل ياس،شاعري تابي مي بست پسري سنگ به ديوار دبستان مي زد كودكي هسته زرد آلو را،ر...

خواب 5 Apr 2010 | 09:19 am

اینبار در خواب می آیم آنقدر راه می روم راه می روم راه می روم تا به آخرین پس کوچه ی دنیا برسم. شاید در انتهای جهان دری باشد که تو پشت آن در انتظار من به خواب رفته ای... Normal 0 false fals...

پنج قانون 28 Mar 2010 | 01:00 pm

 پنج قانون ساده شاد بودن را به ياد داشته باشيد:remember the five simple rules to be happy 1:قلبت را از نفرت آزاد كن: free your heart from hatred 2:ذهنت را از نگراني آزاد كن: free your mind from worr...

اين زمانه 26 Mar 2010 | 02:15 pm

در اين زمانه بي هاي هوي لال پرست خوشا بحال كلاغ هاي قيل قال پرست چگونه شهد كنند لحظه لحظه ي خود را براي اين همه ناباور خيال پرست به شب نشيني خرچنگ هاي مردابي چگونه رقص كند ماهي زلال پرست رسيده ه...

سر بلند 26 Mar 2010 | 11:27 am

توي تنهايي يك دشت بزرگ كه مث غربت شب بي انتهاست يه درخت تن سياه سر بلند آخرين درخت سبز سر پاست رو تنش زخمه ولي زخم تبر نه يه قلب تير خورده نه يه اسم شاخه هاش پر از پر پرنده هاست كندو پاك دخيله ...

سفره خالي 23 Mar 2010 | 03:08 pm

ياد دارم در غروبي سرد سرد ميگذشت از كوچه ما دوره گرد داد ميزد كهنه قالي ميخرم دسته دوم،جنس عالي ميخرم كاسه و ظرف سفالي ميخرم گر نداري،كوزه خالي ميخرم اشك در چشمان بابا حلقه زد عاقبت آهي كشيد بغ...

سكوت ساكت 18 Mar 2010 | 04:26 pm

سكوت در بر گيرنده هزاران حرف است. شايدم حرف........ . پس اگر ساكت را ديدي بهش بگو: خودتي!!!!

دل سيري چند؟؟؟ 18 Mar 2010 | 02:48 pm

گفتمش:دل ميخري؟پرسيد چند؟!! گفتمش:دل ما تو. تنها بخند خنده كرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روي خاك افتاده بود جاي پايش روي دل جا مانده بود!!!

Recently parsed news:

Recent searches: