Blogfa - filmraport.blogfa.com
General Information:
Latest News:
عکس های فیلم ماهی کوچولوها دعا می خوانند 7 Mar 2009 | 03:20 pm
فیلم نامه فیلم سینمایی ((ماهی کوچولوها دعا می خونند)) 5 Mar 2009 | 01:00 am
شعری که اول فیلم نوشته بود: آنچه دست فروشان آلوده فروش می دهندش بر ساده دلان مدهوش هیچ نباشد جز دو رنگی و ریا پستی عهد سردی و جفا
سکانس 1 خارجی روز حیاط خانه ویشگاهی 3 Mar 2009 | 04:56 pm
در وسط حیاط خانه کلنگی حوض آب با ماهی های کوچولو در آن دیده می شود عکس خانه در حوض نمایان است . رومینادختر بچه ای حدود پنج ساله به طرف حوض می آید و روی لبه آن می نشیند و تصویرش در آب می افتد. رومینا...
سکانس 2 خارجی روز میوه فروشی 3 Mar 2009 | 04:55 pm
مادر بزرگ درحال خرید از یک مغازه میوه فروشی می باشد ورومینا در گوشه ای در حال بازی با چند شاخه گل که مادر بزرگ برایش خریده می باشد. مادربزرگ با فروشنده چانه می زند وپس از پرداخت پول به همراه رومینا از...
سکانس 3 خارجی روز کوچه مدرسه قدیمی 3 Mar 2009 | 04:11 pm
مادر بزرگ به همراه رومینا در حال عبور هستند که دو پسر بچه در حالیکه به دنبال یکدیگر می دوند به سبد میوه مادر بزرگ برخورد می کنند ومیوه ها را روی زمین می اندازند وبه سرعت دور می شوند. مادر بزرگ عصبانی ...
سکانس 4 داخلی روز کلاس درس 3 Mar 2009 | 04:11 pm
ویشگاهی در حال گفتن دیکته دیده می شود و دانش آموزان به دقت دحال نوشتن دیکته می باشند.
سکانس 5 داخلی روز خانه ویشگاهی 3 Mar 2009 | 04:11 pm
رومینا ومادر بزرگ در کنار پنچره نشسته اند. مارد بزرگ درحال مطاله کتاب دیوان حافظ می باشد و رومینا چند ماهی را که داخل یک تنگ انداخته تماشا می کند. رومینا:( رو به ماهی ها)ممنون که برای جشن تولدم اومدی...
سکانس 6 داخلی روز کلاس درس 3 Mar 2009 | 04:10 pm
ویشگاهی در حالیکه به سمت تخته سیاه می رود وبر وری آن می نویسد ((موضوع انشاء:باور)) رو به دانش آموزان می کند. ویشگاهی: موضوع انشاء جلسه بعد رو براتون نوشتم با دقت برای جلسه بعد اونو برای من می نویسد و...
سکانس 7 خارجی روز زمین های وقفی امام رضا(ع) 3 Mar 2009 | 04:10 pm
خانم وکیل با یک اتومبیل قدیمی به کلبه عمو علی نزدیک می شود عموعلی و احسان که متوجه حضور او شده اند به استقبال او می روند. خانم وکیل از ماشین پیاده می شود وجعبه شیر ینی را به طرف احسان می گیرد. احسان:...
سکانس8 داخلی روز خانه ویشگاهی 3 Mar 2009 | 04:09 pm
رومینا با موبایل اسباب بازی در حال صحبت است مادر بزرگ به او نزدیک می شود وبه شوخی می گوید مادربزرگ:مادر جون یه زنگ بزن ببین این مامان وبابات کجا موندن که دیر کردن؟ رومینا:الو باباجون منم رومینا...آر...