Blogfa - hoseinnorouzi.blogfa.com - گاوخونی
General Information:
Latest News:
اسماعیل عزیز من 11 May 2013 | 03:01 am
دوست داشتم پدر باشم؛ یه دختر و یه پسر داشته باشم. بهشون آزادی عمل بدم، و بگذارم اونجور که دوست دارند زندگی کنند. اگر قرار بر آموزش راه و روش درستی هم باشه، قرارم با خودم این بود که از آموزش غیرمستقی...
دیگه واقعن آغلادی گتدی یاتدی 10 May 2013 | 07:41 am
من با مُردههام حرف میزنم. وقتی که حال خوبی ندارم، یا وقتی یه موسیقی رو بیش از دهساعت لاینقطع گوش میدم، با مُردههام حرف میزنم. من با مُردههام تُرکی حرف میزنم. هرچند که تُرکیحرفزدنم خیلی دلنش...
{....} 9 May 2013 | 07:31 am
حال طلبهی «زیر نور ماه»، آنجا که روی پل، دست میاندازد به صندوق عقب ماشینی که خاموش شده، هُل میدهد تا روشن شود. و چندقدم جلوتر، راننده فاحشهای را بلند میکند و میبرد؛ طلبه، مغبون، به دستهایش خ...
شترها باید بروند 7 May 2013 | 03:17 am
یوریک، سلام آنشب که تا دیروقت حرف میزدیم، یادم رفت که برایت از کتاب مقدس یادآوری کنم؛ احوال خدای موسی در مواجهه با قوم موسی را. خدای موسی، مخصوصن خدای کتاب خروج، بهنظرم وضعیت بغرنجی دارد با بندهها...
دشمنشاد 2 May 2013 | 03:24 am
دور اتاق راه میره و به خودش میگه «عب نداره... عب نداره... میگذره... میگذره دیگه... میگذره». میگه کاش پروینجون، دست کم یه امشب رو پیشش بود. ذکر گرفته که «.. هم رونق زمان شما نیز بگذرد... هم رو...
کارم چیه؟ بوق میزنم؛ بخیه به آبدوغ میزنم 22 Apr 2013 | 09:23 am
بودریار، جایی دربارهی «میل به نامیرایی» و «دیوانگی کمال» مینویسد. میرسد به این سطرها: «لوح فشرده، که مستهلک نمیشود، حتی اگر مورد استفاده قرار گیرد. و این هولناک است. گویی هرگز از آن استفاده نکرده...
قورباغهات را پنهان کن ناصری؛ شتاب کن! 21 Apr 2013 | 06:00 am
پدر و مادرم هرگز دعوا نکردهاند، آنجور که صداشان بالا برود حتی. همین است که هیچوقت به صدای شکستن شیشهها، و به شکستن شیشهها عادت نمیکنم. و هرگز یاد نگرفتهام که چهطور باید شیشهخُردهها را جمع کر...
تقدیم به کفشهای قهوهای یا قرمز، که در تلویزیون دیدمشان 20 Apr 2013 | 01:40 am
من کفشها را دوست دارم؛ کفشها با من خوب عمر میکنند. همین است که همیشه دهدوازدهجفت کفش کهنه، اما سالم دارم. رابطهی کفشها و تناسبشان با لباس، بهام آرامش میدهد. وقتی که کفش خوبی به پا دارم، خیال...
ما خود شکستهایم؛ چه باشد شکست ما؟ 20 Apr 2013 | 01:27 am
شاید تنها دلیلی که دوست دارم یهروزی جایزهی نوبل رو بگیرم، اینه که تو مراسم اهدای جایزه، برم رو سن، با صدای بلند رو به دوربینها بگم «من از همینجا به پدرم درود میفرستم» و دولا شم با دست یهنقطه رو ...
همهلرزش دست و دلم از آن بود؛ واقعی 20 Apr 2013 | 01:20 am
رسیده باشی به اونجایی که خودت دیگه بدونی ته خطی. دور و برت رو خلوت کنی، اسباب زندگی رو رد کنی، بری روی عزیزانت رو ببوسی واسه آخرینبار، و چند لحظه خیره بشی تو صورت مادرت پدرت. یه «ایجونم...» بگی و ...