Blogfa - leonlog.blogfa.com
General Information:
Latest News:
Untitled 23 Jun 2009 | 03:09 pm
از کپی کردن نوشتههایم اینجا که نه یومیات دارد، نه متحرکات، نه ثابتات، نه نظرات و نه حتی خودم میتوانم ببینماش خسته شدم. به وبلاگ اصلی (leonlog1.blogfa.com) تشریف بیاورید.
شنبه حوالی هفت 18 Jun 2009 | 06:02 pm
برای آدمی که تا به حال دستهایش را جز برای درآوردن بلوزش بالا نیاورده (و چند مورد جزئی دیگر از همین قبیل) و صدایش در اوج بیشتر از یک متر از خودش فاصله نگرفته، برای آدمی که تعداد حضورش در جمعهای بیشتر...
و اما در پایان 10 Jun 2009 | 03:44 am
تذکری هم در باب بداخلاقیهای انتخاباتی که مورد نکوهش توأمان امام و مقام رهبری است عرض کنم علیالخصوص خدمت دوستان عزیز موسویچی. آقاجان! اینکه بنده به اتفاق رفقا تصمیم گرفتهایم که برای نجات نهنگهای ت...
تبخیر 6 Jun 2009 | 03:11 pm
1 جک و جونوری چیزی توی اتاق خوابم بود. منتها بزرگ بود. قد آدم یه کمی کمتر، بگیریم قد بچه. داشت واسه خودش روی کاغذ کتابای کف اتاق جولون میداد. خش خش میکرد و میرفت. سواد که نداشت، کاغذا رو بو میکشید...
دربارهی قل قل سبزرنگ اینروزها 2 Jun 2009 | 08:21 am
آمدم زیر این پست رویا بنویسم "برو بابا". اما فکر کردم بهتر است بنویسم چرا باید برود، این بابا، حالا کجاش زیاد مهم نیست. متولد اسفند کارگر شرکت واحد است. اتحادیه اش انتخابات را تحریم کرده چون اصولاً...
کشفیات یک خبرنگار شهری ناقُلا 20 May 2009 | 09:56 pm
آنها كابل را با تهران ميشناسند، لباس بلند و شلوار گشاد محلي را در آوردهاند و اينجا در تهران تيشرت ماركدار و شلوار جين ميپوشند. آدامس ميجوند و گاهي كه پول توي جيبشان باشد خرجهاي آن چناني ميكنن...
دلخوشی سالهای رکود 15 May 2009 | 10:00 am
چمدان سوم را برداشت و باز کرد. چمدان پر از تخمه بود، روی مقوایی به خط برادر بزرگ نوشته شده بود: «ذخیره برای روزهای آینده. مردادماه سی و دو.» دو برادر / ساعدی داستان دو برادر را اولینبار نوجوان بودم ...
از شنبه 10 May 2009 | 09:41 pm
«مدتهاست که زندگی من بدون هیچگونه کوشش و نتیجهی ثمربخشی میگذرد... برای رفع این خلاء تاسفآور، از امروز که ساعت ده صبح جمعهی پانزدهم اردیبهشتماه هزار و سیصد و فلان است رسماً و کتباً تعهد میکنم و...
عدد کردن آدم ها 29 Apr 2009 | 07:09 pm
رفیقی از کرمان خبر آورده که 5 نفر از مصدومان انفجار معدن باب نیزو هم در بیمارستان مردهاند و به این ترتیب تعداد کشتهها به 18 نفر رسیده است. عدد میگوییم. 18 نفر. دارم به این نتیجه میرسم که این عدد ک...
برای آشناهای قدیم 27 Apr 2009 | 09:31 am
گوش کن زنک را اگر یادتان مانده باشد سعی کردم مامور ایمنی معدن را توصیف کنم که همین آدمی بود که اینجا اسمش در خبر آمده. مرد بدی نبود. بالاخره همان نیم ساعتی که با هم بودیم آنقدر بود که اسمش بعد از اینه...