Blogfa - lordesyah.blogfa.com - محل استقرار رمان خوانها
General Information:
Latest News:
درخواست 6 May 2013 | 10:17 pm
کسی هست بتونه این وبلاگ رو بگردونه ؟؟ لطفا اگه هست خبرم کنید تو همین پست نظر بدید
رمــان ایلگار دخترم____فصل ششم.نویسنده فهمیه پوریا 21 Sep 2011 | 02:45 am
اینم فصل ششم!امیدوارم خوشتون اومده باشه تا اینجا
رمــان ایلگار دخترم____فصل پنجم.نویسنده فهمیه پوریا 15 Sep 2011 | 07:03 am
اینم فصل پنجم.نظر یادتون نره
رمــان ایلگار دخترم____فصل چهارم.نویسنده فهمیه پوریا 15 Sep 2011 | 06:53 am
با عرض شرمندگی به خاطر تاخییرم.متاسفم که دیر شد.مسافرت بودم.در عوض دو فصل میذارم براتون
رمان ایلگار دخترم_فصل سوم_نوشته فهیمه پوریا 26 Aug 2011 | 09:42 am
اینم قسمت سوم رمان ایلگار دخترم.نتم خراب بود.دو تا فصلشو تایپ کردم براتون میذارم امیدوارم خوشتون بیاد مانيا با نگاه غير معمول به او خيره شد و زبان سنگينش را به سختی حركت داد. - ای...اينجاس؟ - بله، ه...
رمان ایلگار دخترم_فصل دوم_نوشته فهیمه پوریا 22 Aug 2011 | 03:43 pm
اینم ادامه ی رمان را که قول دادم بزارم.امیدوارم خوشتون بیاد همون شب، بعد از رفتن بابام، عمو حمدا... يه عاقد آورد و تو همون زير زمين من و براي سهراب عقد كردن. نمی دونم كه عمو چطور مرتيكه رو تطميع كرده...
رمــان ایلگار دخترم____فصل اول.نویسنده فهمیه پوریا 21 Aug 2011 | 02:27 am
سلام دوستان (حمید ) شیما خانم قول دادن مثل من بدقول نباشن و این داستان رو کامل بگذارن (امیدوارم ) از امروز شروع کردن به گفته خودشون سرعت تایپشون عالیه ( خوب خدا رو شکر) فقط از شیما خانم درخواست دارم ا...
دانلود رمان رقص در خاطره فصل4-3 6 Jan 2011 | 01:29 am
سلام دوستان .... آخ این حمید چقدر بد قول شده الهی الهی ... بچه خوبیه نفرین نمیخواد که ... اینم یه چند صفحه دیگه اگه خدا بخواد و بنده هاش هم بگذارن سعی میکنم زودتر ادامه اش رو بگذارم... روزتون خوش ... ...
دانلود رمان رقص در خاطره فصل 2-1 21 Dec 2010 | 05:37 am
ماتینا! دختری که همگان در انتظارند گوشه چشمی به آنان نشان دهد سر خورده از عشقی افلاطونی به منزلی قدیمی پناه میبرد. اما در مکان و زمان معلق می گردد و قدم در حرمسرای ناصر الدین شاه میگذارد و ... ماجرا...
نميدونم چي بگم 11 Dec 2010 | 11:24 pm
ايام سوگواري محرم را به همه تسليت عرض ميكنيم با سلام خدمت همه دوستان گل يه چند مدتي بود كه نبوديم و نميدونم چرا اينقدر نامرتب شدم البته به قولي زن و بچه نميگذاره ولي خوب چاره اي نيست بايد سوخت و ساخ...