Blogfa - mamane-kian-kiarash.blogfa.com
General Information:
Latest News:
روزهایی که گذشت .... 21 Aug 2013 | 02:11 pm
گاهی نمی نویسی چون دوست نداری دوستانت با خوندن نوشته هات اوقاتشون تلخ بشه ... گاهی نمی نویسی چون حس دلتنگیی که تو وجودت هست بهت اجازه نوشتن نمیده ... گاهی نمی نویسی چون وقتی برمیگردی به نوشته های سا...
خدایا مریضامون رو دریاب ... 22 Jun 2013 | 07:41 pm
دوستان خوبم میدونم که همتون دلهای پاکی دارین ... بیاین دست به دست هم بدیم و با انرژی مثبتی که می فرستیم و دعای از ته دلمون، شفای همسر این دوست عزیزمون رو در روز میلاد امام زمان (عج) از درگاه حضرت مسئ...
اولین مهمونی خونه جدید 2 Jun 2013 | 06:32 pm
سلام دوستان خوبم از لطف همتون ممنونم عصر روز مادر کیان بهم زنگ زد و تبریک گفت، فهمیدم پدرش شماره رو براش گرفته تا با من حرف بزنه، خیلی خوشحال شدم، این روزا خیلی دلتنگشون میشم، تقریباً هر شب باهاشون ...
40 سال گذشت .... 23 May 2013 | 05:13 pm
سلام عزیزان از تبریک شما دوستان خوبم بابت روز زن و مادر خیلی ممنونم ... بالاخره 30 اردیبهشت اسباب کشی کردم و رفتم تو یه خونه 55 متری نقلی و تقریبا نوساز، خدا رو شکر همه چی خوبه، فقط دست چپم بخاطر فش...
Untitled 26 Feb 2013 | 02:43 pm
ترجیح میدم مدتی ننویسم تا خیال همه راحت شه تنها دلخوشیم اینجا بود که با عکس العمل بد بعضی از شما دوستان به اینجا کشیده شد، متاسفم ... خوش باشین خدا نگهدار پی نوشت: شرمنده کامنتای محبت آمیزتون هستم...
من همانم که سخت دوست دارد در دست های "تو" پروانه شود بگو تا پروانه شدن چند هفته ؟ چند ماه ؟ 24 Feb 2013 | 03:57 pm
سه شنبه نوشت: گله دارم از دوستانی که بعد از خوندن اینجا رفتن به وبلاگ خواهرم و هر چی دلشون خواسته بار اون و خانواده ش کردن (آخه مگه من اسمی از اون بنده خدا بردم که شما اینطوری میکنین؟)، واقعاً در عجبم...
سکـــــــــــوت می کنـــــم نه اینـــــــــــــــکه دردی نیسـت گلویی نمــــــــانده برای فریاد ... 27 Jan 2013 | 05:55 pm
گاهی اوقات انقدر دلت تنگه که حتی نوشتن هم آرومت نمیکنه ... نمیدونم چرا با وجود اینکه میدونم برگشت من به اون زندگی شرایط خوبی رو بهمراه نخواهد داشت ولی بخاطر پسرا حاضر شدم در این خصوص باهاش بیشتر صحبت...
از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . . از دلم دلگیرم ... که نبودنت را صبورانه تحمل میکند ... 14 Jan 2013 | 04:29 pm
از 5شنبه تا شنبه با پسرا بودم، بالاخره تونستم بعد از 2 ماه ببینمشون ... 5شنبه مرخصی گرفتم و شروع کردم از صبح غذای مورد علاقه شون (لازانیا) رو درست کردن با کلی مخلفات و خرید چیزائی که میدونستم دوست دا...
طوفان نوح زنده شد از اشک چشم من، با آنکه در غمت به مدارا گریستم ... 8 Jan 2013 | 09:14 pm
11 دی ماه مصادف با شب ژانویه شب بسیار بسیار بدی بود بخاطر خیلی مسائل ولی مهمترینش موضوع خاصی بود که برای بار ششم دلمو شکست و همه احساسم رو بعنوان یک زن به غارت برد ... 13 دی ماه روزی بود که ناصر ماب...
شب یلدا مبارک 19 Dec 2012 | 08:15 pm
اولین شب یلدا بی حضور پسرای نازنینم رسید ... خیلی سعی کردم برای فردا شب یه برنامه بزارم دور هم باشیم ولی قبول نکرد که هیچ، پسرا هم خیال اومدن ندارن ... الان بهش زنگ زدم گفتم حداقل بهشون یادآوری کن ی...