Blogfa - pure-princess.blogfa.com - ناگهان چه قدر زود دیر می شود...
General Information:
Latest News:
Untitled 11 Aug 2010 | 11:49 am
ز کوی میکده برگشتهام ز راه خطا..............مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
آخر این داستان ...؟ 17 Oct 2008 | 12:00 pm
من: دلم شکست و دیگه خوب نشد... -- اشکالی نداره ، خودم یکی دیگشو برات میخرم... چون دوست دل شکسته میدارد دوست...و شاعر میگه: تا دلم نشکست اشکم رونقی پیدا نکرد... تا صدف نشکست گوهر قیمتی پیدا نکرد
God Bless you 23 Sep 2008 | 11:21 am
امروز پیرزن هفتاد و دو ساله ای در خیابان نزد من آمد و آدرس محلی را پرسید... او را تا آنجا همراهی کردم... خیلی متشکر شد... به قدری که چشمان آبیش برق زدند ... یک لحظه به من نزدیک شد، فکر کردم می خواهد م...
چرا ؟! 16 Sep 2008 | 09:16 am
من تا به حال دنیای کسی بودم؟ ... فکر نمی کنم ... مگر فقط مادرم... چرا؟!!
همراه 11 Sep 2008 | 10:36 am
دارم گریه می کنم... فکر نمی کنم گریه چیز بدی باشه...برای یک حقیقت تلخی گریه می کنم... متشکر از دوستی که امروز من رو همراهی کرد و در مسایلی من رو راهنمایی کرد... اگر چه از همراهیش خیلی متشکرم اما بیش ...
Untitled 6 Sep 2008 | 07:34 am
هرگز با عجله تصمیم نگیر... سخن نگو... و به تدریج که جلوتر می روی ... راه روشن تر می شود... به روشنی همان تکه از راه نگاه کن ... نه به تاریکی دور دست.
! 5 Sep 2008 | 09:59 am
باور کردنی نبود ! چند بار تو دلم گفتم جلل خالق... آخه چه طور ممکنه ! میشه اسمش رو گذاشت تصادف؟ ... نمی تونستم... حس می کنم این روز هم در زندگی من از قبل نوشته شده بود ! هنوز هم باورم نمی شه... تو چ...
مسافر 29 Aug 2008 | 09:43 am
درست در چنین روزهایی، یک سال قبل، من دعا می کردم که... زمانی که به اینجا می آیی، گلهای باغچه کمی شاداب تر شوند و غنچه هایشان باز شده باشد...دعا می کردم که آسمان آبی باشد و هوا دلپذیر... برای تو دعا ...
سخن 27 Aug 2008 | 08:26 am
دلم می خواست زمان یک دقیقه عقب بر می گشت و حرفم رو پس می گرفتم... آب ریخته جمع نمی شه... در سخن گفتن باید دقت کرد... و گاهی در سخن نگفتن و سکوت... اما به هر حال هیچ چیز بدتر از این نیست که کسی رو با...
am I quiet 21 Aug 2008 | 12:11 pm
The old worker: Sara is the most quiet gal I have seen in my entire life ... Don't blush now Sara... it`s ok