خون چکید از شاخ گل 15 Jul 2010 | 01:49 am

زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت کس ندارد ذوق مستی ذوق مستی ذوق مستی میگسارن را چه شد

Untitled 20 Apr 2010 | 10:17 pm

نه آتشـــــهای ما را تــــرجمانی نه اســـرار دل ما را زبـــــــــــانی نه محـرم درد ما را هیچ آهــــی نه همــــدم آه ما را هیچ جانی

زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی 18 Mar 2010 | 01:53 am

دانم سر آرد غصه را رنگين برآرد قصه را 4 Mar 2010 | 03:20 am

تجربه اي به من اموخت كه ميتوان درد داشت بي انكه اين درد به ترديد آ لوده شود.مي توان نيمه هاي شب پس از كلنجارهاي بسيار به گمان ، خالي از تو شد و سحرگاه مالا مال از وجودت برخواست .مي توان بي هيچ اميد در...

اي شده از دست من ، چون دل سرمست من 27 Jan 2010 | 11:37 pm

هر وقت براي نگهداشتن چيزي تلاش كرده ام از دستش داده ام. هميشه  همين طور بوده ، تمام رمزهاي عبوري  كه با وسواس انتخابشان كرده ام را فراموش كرده ام. تمامي مدارك مهمي كه از ترس گم شدن در كشو ها و يا فا...

در شهر يکي کس را هشيار نمي بينم 17 Jan 2010 | 09:50 pm

هواي اين روزهاي مرا نفس مكش . هواي پاييز است ، اما هواي تو آفتاب تيز تابستان ، شور است و زندگاني تو مرا آشتي خواهي داد به آفتاب . به خروش رودخانه اي كه هر عصرمان را نظاره كرد و گذشت. بيا برويم كنار...

من نه خود میروم... 25 Nov 2009 | 04:41 am

تمام لحظه هاي تنهاييم را به تو ميدهم تمام بودنم را،چيزي بين اين همه تنهايي، هر لحظه از تو با من سخن ميگويد، چون گریبان ز چنگش رها می کنم دامنم را به قهر از قفا می کشد دست و پا می زنم ،می رباید سرم سر...

Untitled 5 Nov 2009 | 04:17 am

ساقیا باده بده شادی آن،كين غم از اوست

Untitled 20 Oct 2009 | 03:29 am

در اندرون من خسته دل ندانـــــــم کیست که من خموشم و او درفغان و درغوغاست

شبی ار بدستم افتد... 4 Oct 2009 | 03:41 am

نه ری را جان نامه ام باید کوتاه باشد ساده باشد بی حرفی از ابهام و آینه از نو برایت می نویسم: حال همه ما خوبست اما تو باور مکن !