Blogspot - amirsexi.blogspot.com - داستانهاي خيالي جذاب
General Information:
Latest News:
خاله عروس , حق آبچک داره 26 Aug 2013 | 08:16 pm
عروسی لادن بود . خواهر زاده من . بیست سالش بود . من درست یادمه در همین سن بودم که از دواج کردم . لادن اون موقع پنج سالش بود . با من خیلی خوب بود . دوستم داشت و همش خونه ما بود . بیشتر وقتا میومد پیش ...
زن نامرئی 146 26 Aug 2013 | 07:53 pm
بیا پسر .. بیا .. بیا جلو تر . نترس .. بکوبون با کیرت منو آتیش کن . ببین کسمو تونستی سر حالش کنی . کیرش در حال آتیش کردن کسم بود . دستاشو گذاشته بود رو شونه هام و منو از همون بالا که لبه کسم روی تخت ق...
شیدای شی میل 19 26 Aug 2013 | 07:47 pm
فروغ خودشو خیلی خوشگل کرده بود . یه لباس خواب توری به رنگ آبی آسمون تنش کرده بود که شورت و سوتین زیرش رو هم از همون رنگ انتخاب کرده بود . داشتم فکر می کردم که اگه این رنگها ست باشن بهتره یا نه ولی اون...
هرجایی 68 26 Aug 2013 | 07:42 pm
ببینم این تخفیفش خیلی سنگین میشه ها .. -اول باید ببینم جنس چه جوریه بعد در مورد تخفیفش صحبت می کنیم .. -جنسو که خودت داری می بینی دیگه از این بهتر نمیشه تو که از چهره ات معلومه که دهنت آب افتاده -ت...
سوتی های ایرانی 26 Aug 2013 | 02:54 am
کمی از حال و هوای داستانها بیاییم بیرون بریم چند تا از این جریاناتی رو که مر بوط به خودمه تعریف کنم ممکنه بعضی ها شون شبیه سوتی باشن 1- قسمت ظرفشویی آشپز خونه ما گیر کرده بود و آب نمی رفت و یک فنر ان...
انتقام میسترس 20 25 Aug 2013 | 09:40 pm
بهزاد دیگه تمومش کن . د یگه تمومش کن . حالا دیگه هیچ حسی ندارم . می دونم خیلی دلت می خواد تکمیل شی باهام حال کنی زودباش آبتو بریز توی کسم که این آخر عشق و حالته و من اینو می دونم . تو همینو می خواستی ...
مامان بخش بر چهار 10 25 Aug 2013 | 09:33 pm
دستاشو می رسوند به کسم . امونمو بریده بود . آه کشیدنهاش منو به یاد باباش مینداخت . وقتی که می خواست کیرشو بکنه توی کسم این جور ناله می کرد و نفس می زد .. -مااااااماااااان -جااااااان -مااااااماااااان -...
بابا بخش بر چهار 2 25 Aug 2013 | 09:27 pm
تو کثیف ترین زن دنیایی . خیلی آشغالی .. -ولی حالا یک زن آزادم . کاش می دادم سنگسارت کنن . ولی حیفه که سنگها حروم تو شن تو ارزش اونو هم نداری . نمی دونم چرا این قدر پلید و دیو صفت شده بود . -راستی راس...
گناه عشق 3 25 Aug 2013 | 09:22 pm
نوشین بازم تصمیم داشت که تا می تونه مقاومت کنه . یواش یواش به این نتیجه رسیده بود که اون چیزی که پدرشو حساس می کنه به این مسئله که با از دواج با ناصر مخالفت کنه نوعی احساس حسادت پدرانه بوده که دوست ن...
فقط یک مرد 195 24 Aug 2013 | 09:48 pm
همه شاد بودند و می خوندند و می رقصیدند . چه لذتی می بردم . شراره یهودی با صدای گرمش استادیوم آریا مهر- آزادی رو لرزونده بود . همه تشویقش می کردند . بعد از از این که ترانه اش تموم شد رفت پیش بنیامین نت...