Blogspot - storesex.blogspot.com - stresex :::: زیبا ترین داستانهای سکسی از زبان شما ::::
General Information:
Latest News:
Untitled 20 Aug 2006 | 06:27 am
ماجراي آمپول زدن زن دايي - 1 سلام مي خواهم اولين داستان سكسي خودم را كه با زنداييم اتفاق افتاد براي شما بنويسم. راستش من 3 تا دايي دارم . دايي كوچكترم ازمن 2 سال كوچكتر است و ما با هم خيلي خوب هستيم. ...
Untitled 20 Aug 2006 | 06:25 am
ماجراي آمپول زدن زن دايي - 2 ادامه:صبر كردم خوابش ببره شايد بتونم كمي لمسش كنم . من كه خواب به چشمام نمي يومد. يك ساعتي كير خودم رو گرفته بودم وداشتم از شق درد مي مردم كه مطمعن شدم خوابش برده. چون تاب...
Untitled 20 Aug 2006 | 06:22 am
ماجراي آمپول زدن زن دايي - 3 ادامه: بازم زن دايي همون لباس ها رو پوشيده بود. اما لباسش فرق ميكرد. يه پيرهن قرمزكه يكم چسبون تروتنگ تر از ديشبي بود وسينه هاش از تو پيراهنش زده بودند بيرون. كونشم كه هن...
Untitled 20 Aug 2006 | 06:20 am
خواهر زن من یه خواهر زن داشتم که 7سال از زنم کوچکتر بود 18ساله بود.همیشه از طرز نگاه کردنش حدس میزدم که ازمن بدش نمیاد .چندبار که شب خونمون مونده بود نصفه شب میرفتم سراغش وسینه هاش و میمالیدم سینه ها...
Untitled 20 Aug 2006 | 06:15 am
دوست دختر حجت سلام به دوستان عزیز چند سالی که داستانهای شمارو گهگاهی دنبال می کنم این دفعه تصمیم گرفتم منم یکی اَز داستانهای سکسی مو براتون تعریف کنم امیدوارم خوشتون بییاد من بچه زرند کرمانم الان که ...
Untitled 20 Aug 2006 | 06:08 am
حميد و مهناز سلاممن حميد هستم و قبلا داستان شيرين رو براتون نوشته بودم . اين دفعه داستان مهناز رو كه سكس من با زن همسايه مون است رو براتون نوشتم . ما 1 همسايه داريم كه 1 خانوم حدود 45 ساله و سفيد (مث...
Untitled 20 Aug 2006 | 06:06 am
اس ام اس با برکت - قسمت اول نمیدونم از کجا شروع کنم این ماجرا با یه اس م اس اشتباه شروع شد. 18/1/85 اصلا حال نداشتم که صدای موبایلم منو به خودم اورد . یه اس م اس امده بود . که اشتباه فرستاده شده بود....
Untitled 20 Aug 2006 | 06:04 am
اس ام اس با برکت - قسمت دوم بلاخره روز موئد فرا رسید سارا زنگ زد و گفت شب برم خونشون اخه بازم شوهرش رفته بود مسافرت منم شب راه افتادم و رفتم وقتی رسیدم دم در سارا میخندید پرسیدم پس مریم کو که جواب دا...
Untitled 20 Aug 2006 | 06:03 am
اس ام اس با برکت - قسمت سوم ادامه....... جاتون خالی سارا بازم سنگ تموم گذاشت ویه صبحونه ی عالی و مقوی خوردیم من تو تمام مدت به بدن بی نقس مریم نگاه میکردم و با اینکه شب یه سکس کامل داشتم برای سکس با ...
Untitled 20 Aug 2006 | 06:00 am
ساسان حشری ببينيد من هميشه دوست داشتم قبل از سكس - براي بيشتر تحريك شدن ٿيلم پورنو نگاه كنم - مخصوصا با شريك سكسيم - (چه همسر چه دوست دختر) ولي همسرم هيچ وقت با من همراهي نداشت و طوري وانمود ميكرد كه ...