Malakut - saghar.malakut.org - ساغر

Latest News:

بم و امید 25 Dec 2012 | 04:54 pm

چند سال گذشته؟ یادم نیست. ۹ سال؟  باز هم یاد صادق می‌کنم و خانواده‌ی کیمیا و روزهای سخت و تلخ زمستان ۸۲ بم و کرمان. ببین ترنج ام ... پارسال که هنوز جزیی از تن من بودی برایت از بم و همیشگی نبودن هیچ چ...

زندانی ام 9 May 2012 | 03:14 am

لندن گور آرزوهای من است ... می‌ترسم گور خودم هم باشد.

اولین کالسکه سواری با من 5 May 2012 | 04:45 am

تا همین دیشب با ترنج بیرون از خانه نرفته بودم. البته به جز آن دفعه‌ای که به اورژانس بخش زایمان رفتم و دفعه‌ی بعدی که به خاطر عفونت سه روز در بیمارستان بستری شدم. که ماجرای آن بماند که با تب ۴۱ درجه و ...

ترنج 27 Mar 2012 | 04:31 am

ترنج دوازده روز است که آمده. داریم زندگی کردن با همدیگر را یاد می‌گیریم. زمان می‌برد، مثل هر رابطه‌ی دیگری. نیمه شب‌ها که از گرسنگی بیدار می‌شود و تن مرا جستجو می‌کند بیشتر عاشقش می‌شوم. صدای گریه‌اش ...

آخرین شب پیش از آمدنت 14 Mar 2012 | 12:21 pm

فردا سزارین می‌شوم. داری لگدهای آخر را محکم‌تر به شکمم می‌زنی. نمی‌دانم چه حسی است این حس که این لحظه دارم، ملقمه‌ای است از شادی، نگرانی، خستگی و ده‌ها حس دیگر که حتی نامشان را نمی‌دانم. حتی نوشتن ام...

پست 13 Mar 2012 | 11:40 am

فتح می‌شوی و فراموش می‌شوی حتی بلندترین قله‌ها هم که باشی.

به پیشواز زایمان در غربت 10 Mar 2012 | 12:14 pm

روزهای آخر بارداری است. تنم خسته است و روحم خسته‌تر. بعد از حمله به سفارت بریتانیا در تهران و بسته شدن سفارت همه‌ی امیدهایم برای آمدن مامان بر باد رفت و من ماندم و داریوش و کوه اضطراب. همیشه فکر می‌کر...

یک اسفند دیگر 29 Feb 2012 | 10:50 am

سی و چهار ساله ام.

بی‌تابی 23 Feb 2012 | 07:49 am

دست می‌کشم به شکمم، اشک می‌ریزم، باهاش حرف می‌زنم ... کلمه‌ها از گلوم بیرون نمیان. امیدوارم بشنودشون ... مشت می‌زنه به شکمم ... نفسم بند می‌ره برای بغل کردنش ... بو کردنش

بهشت بود آن که من دیدم 8 Feb 2012 | 02:25 am

می‌بینی مامان؟ اینه عاقبتش ... تو هم بالاخره یه روزی تجربه‌اش می‌کنی و هرچی من بگم گوش نمی‌کنی. ولی همینه تهش. مهم اون لحظه‌هایی‌ه که گُر می‌گیری. می‌ارزه به همه‌ی غم بعدش.

Recently parsed news:

Recent searches: