Wordpress - nesvan.wordpress.com - نسوان مطلقه معلقه
General Information:
Latest News:
نشانی جدیدی که در آن می نویسیم:www.nesvan1.wordpress.com 11 Nov 2012 | 06:48 am
در نشانی جدید به بقیه ی یاران و اصحاب اندرونی بپیوندید.
مهم نیست عرب ها با ما چه کردند، آنچه مهم بود کاری بود که ما با عرب ها کردیم! 3 Nov 2012 | 01:02 pm
شیر پاک خورده ای چند وقت پیش، لابد به قصد روشنگری یک مطلب مستدل و پر از مرجع نوشته بود اندر حالات و احوالات این که اعراب در زمان حمله به ایران در سال 636 میلادی چه فجایعی کردند و خلاصه چه بلاهایی که س...
زنی برای خداحافظی 2 Nov 2012 | 05:11 pm
من برای هر چی که خوب نباشم برای خداحافظی موجود بی نظیری هستم. اصلا انگار آفریده شدم که خداحافظی کنم. من رفتن را دوست دارم و الان با همه ی تاسفم یک جورهایی خوشحالم. چون هر رفتنی یک شروع جدید است و من ع...
پنجشنبه ی این هفته و شاید همیشه… 1 Nov 2012 | 12:50 pm
دانشجويي با دلار چهارهزارتوماني 30 Oct 2012 | 06:45 am
يكبار نوشتم اش ، وقتي در كشوري غريب دانشجويي و بي پولي امانم را بريده بود ، در يك شب كه تمام درها بسته به نظر ميرسيد يك نفر كه حتي اسمش را هم نميدانستم امد و كمكي كرد و رفت . پولي كه او داد مهم بود ام...
میهمان این هفته : مهسا از وطن 28 Oct 2012 | 06:09 pm
تابستان بود.داغ داغ بود هواي مردادي اهواز كه ناچارمان كرده بود كه در خانه و زير باد كولر بمانيم؛يعني اصلاً تفريحي هم نبود،همين كه بعد از 8سال جنگ و آن همه موشك باران،زنده بوديم،آخرِ شادي و تفريح بود.خ...
پنجشنبه ی بعدی 25 Oct 2012 | 03:32 pm
Rabbit in your headlight 24 Oct 2012 | 03:41 pm
زندگی برای من همیشه شبیه رینگ بوکس بود. برای بعضی ها شبیه جنگله یا دریا ، برای بعضی عشق و یا مبارزه ای مقدس برای رسیدن به هدفی عالی . من اما به هیچ مبارزه ای اعتقاد نداشتم. چشم باز کردم و دیدم وسط ...
میهمان هفته: خانم ن. از تورنتو 22 Oct 2012 | 06:11 am
از » خود پارگی » تا» نارسیسیسم « فقط ۱۹ سال داشتم!!!! ترم ۳، خوابگاه دانشگاه تصمیمم جدی بود. اگر پرده ای بود که اضافی بود، این من بودم که باید آن را برمیداشتم نه ک.. دیگری! و اگر لذتی بود، نمیخواستم آ...
همه مسافرهاي من….. 20 Oct 2012 | 06:03 am
خدا چشماشو ماليد و از خواب عصرگاهي بلندشد. دلش چايي ميخواست ،اما حوصله كرنش و مدح و ثناي فرشته ها رو نداشت ،پس بي خيال چايي شد و پرده رو كنار زد تا نگاهي به ادماش بياندازه . دلش يه صحنه ي زيبا ميخواس...